کوتاه نوشتی در ساعت 5 بعد ازظهر..
خدایا اعمال مان را شبیه حرف زدن هایمان کن..
کسی در گوشه این عالم منتظر است که شبیه هم شوند اعمال مان و حرف زدنهایمان…
خدایا اعمال مان را شبیه حرف زدن هایمان کن..
کسی در گوشه این عالم منتظر است که شبیه هم شوند اعمال مان و حرف زدنهایمان…
صبح روزامروزهم با تولد زیبای سومین گل از گلزار زیبای ولایت طلوع کرد .
خیلی ها برای رفتن به تفریحات دسته جمعی برنامه ریختند و عده ای درگیر مراسمات جشن درمساجد و حسینیه ها بودند.
عده ای زندگی مشترکشان را جشن گرفتند و عده ای هم همچنان مثل یک روز عادی صبح جمعه را به عصر جمعه وصل کردند.
و تعدادی که جمعه برایشان انتظار رسیدن مسافری از قبیله مطهرین بود, با رسیدن غروب امروز,با دلی آکنده در اندوه در تمدید این انتظار
مقدس, دل به رسیدن اش؛ شاید در جمعه روزی دیگر بستند.
با شنیدن صدای اذان مغرب در فضای دود آلود شهر به سمت بساط نماز خواندن می روم و به این فکر می کنم امروز چندمین نفر از آن لیست
313 نفره به بلوغ رسیده است.
دنیا با همه هیاهو و اضطراب و شادی ها و دلتنگی هایش این جمعه هم بی ظهور به سر شد تا به غروب رسید و طعم تلخ ناکامی را بر دهان منتظران ندبه خوان چشاند.
امروز در کانال آپارات مشغول دیدن کلیپ هایی از شهدای مدافع حرم و شهدای جنگ تحمیلی بودم.
با حسرت و ناراحتی غبطه می خوردم به حالشان که هم در جبهه نفس و هم جبهه رزم, نمره قبولی از امام زمان (عج) گرفتند و عاقبت به خیر رفتند.
فکر میکنم در این دنیای وانفسا که سخن از دین داری شبیه تعریف یک لطیفه تکراری و بی مزه شده و حرف زدن از ظهور امام زمان (عج) تبدیل به ضرب المثلی معادل با یک اتفاق غیر ممکن , ما کجای سپاه امام زمان (عج) قرار می گیریم .
آن دورها فقط به تماشا یا درست روبه روی سپاهش زبانم لال….
حتی فکرش هم تنم را می لرزاند.
زندگی هامان به شدت دنیا زده شده و مراسم های عید و عزایمان برای اهل بیت (ع) آمیخته به انحراف و ابتذالی غریب گونه گشته است .
می ترسم از این همه دور بودن و دور شدن ها .
فکر می کنم باید سری به کتاب دعایم بزنم.
دلم به شدت حرم می خواهد..به شدت امام حسین (ع)..به شدت زیارت عاشورا.
شاید دوباره درآن حوالی برگردم به خیمه گاه سبز امام زمان(عج) خود.