این چه وضعشه آخه!...
با کنجکاوی می روم روی لیست وبلاگ استان ها
با کلی ذوق اولی را باز میکنم و با کلیکی ذوقناک تر, وبلاگی را تصادفی باز میکنم..
جمله زیبایی روی آن نقش بسته که حالم را اساسی متحول می کند:
- متاسفانه چیزی برای نمایش وجود ندارد….
با خودم می گویم خب بر اساس قانون احتمالات از هر صد تا ممکن است چند تاش پوچ باشد خب.
با لبخند و هیجان وبلاگی دیگر را باز میکنم و بازهم جمله زیبای
- متاسفانه چیزی برای نمایش وجود ندارد…
به ذهنم می رسد شاید بچه های این استان کلا تو حس وبلاگ نویسی نیستند.
می روم روی استان دیگری کلیک میکنم.
باز هم همین جمله غم انگیز تکرار می شود.
بارها و بارها..
به ذهنم می افتد با صلوات شمار موبایلم,آمار وبلاگ های پوچ را در بیاورم.
این قد زیاد می آید که خسته می شوم.
و به این مسئله اسفناک پی میبرم که تعداد بالای این وبلاگ ها بیشتر آماری است تا کیفی.
به تاریخ وبلاگ هایی که متن دارند نگاه میکنم بعضی ها مربوط به دوسال یا چند ماه پیش اند.
با خودم فکر میکنم دلیل این دل مردگی در فضای مجازی خواهران طلبه چیست.
مگر نه اینکه الان جنگ اصلی, در میدان فضای مجازی و در جبهه فرهنگی در حال رخ دادن است.
اصلا مگر رسالت طلبه غیر از کار فرهنگی است.
چرا باید بچه ها, فقط دغدغه پاس کردن درس های صرف و نحو و معدل بالا داشتن, اولیتشان باشد..
نمی دانم ایراد کار کجاست که این قدر از متن روح حقیقی طلبگی دور شده ایم و از کار فرهنگی فراری هستیم..
طلبه اگر دغدغه فرهنگ نداشته باشد پس دقیقا باید عهده دار چه رسالتی باشد.
کاش گاهی به این که چرا آمده ایم حوزه طلبه شویم هم بیندیشیم.
اگر ما سفیر فرهنگی و تبلیغی دین اسلام در عصر اینترنت و رسانه مجازی نباشیم پس چه کسانی مسئولند؟
به خودم بیشتر از همه تلنگر می زنم چون می دانم روزی باید جوابگوی لباس و عنوان و رسالت طلبگی ام باشم.
خدا نکند روز مواخذه بی جواب باشیم.
« اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا »