دست نوشته های یک طلبه بانو

ما بی تو خسته ایم , تو بی ما چگونه ای ...
  • تماس  

"حرف گنده تر از دهان" از زبان شهید مدافع حرم

15 تیر 1394 توسط معتکف

 

 

 

به گزارش ـ مدافعان حرم ـ دست نوشته ای از شهید مهدی صابری فرمانده گروهان حضرت علی اکبر (س) تیپ فاطمیون

به دست ما رسیده است که در آن از آرزوی بزرگی که محقق شد گفته است. در این نوشته چنین آمده:

 

ناگفته نماند مهدی سه ماه بعد در حمایت از حرم عمه سادات (س) با لب عطشان توسط تروریست های

تکفیری به شهادت رسید.

منبع modafeon.blog.ir

 2 نظر

تلنگری به دوستان وبلاگ نویس

14 تیر 1394 توسط معتکف

 

 

بعد از گشتن مطالب مختلف در سایتها, مطلبی در مورد شب های قدر دیدم که شامل بر تصویر و متن بود.

چون مطلب اش مقداری بلند بود برای استفاده بهتر دوستان, عکس رو که محتوی خلاصه متن بود ذخیره و با

ذکر منبع دروبلاگ گذاشتم..

چند ساعت بعد که برای مطلب گذاشتن و احیانا دیدن مطالب تازه در وبلاگ های بروز شده اومدم با کمال

تعجب دیدم یکی متن رو  و دوست دیگه ای تصویر مربوط به متن  رو در وبلاگشون به اشتراک گذاشتند.

به نظرم فقط مطلب صرف به اشتراک گذاشتن , بدون توجه به مطالب سایر دوستان کار فرهنگی پسندیده ای نیست.

مطالعه سایر مطالب چه در این وبلاگستان و چه در فضای مجازی یا کتاب ها می تونه از عوامل رشد قلم و پرهیز

از آفت کپی برداری باشد.

علاوه بر مطالعه , نظردهی  در مورد کار و نوشته سایر دوستان به پویایی و زنده نگه داشتن  وبلاگستان و از حالت

رباتیک خارج کردن محیط وبلاگستان  کمک قابل توجهی می کند.

هم چنان که بنده معتقد به انگیزه بخشی به دوستان در اثر نظر دادن به متن هاشون هستم.

اصولا تحمل نگه داشتن دغدغه فرهنگی در دلم رو ندارم….

پوزش  از دوستان عزیز وبلاگ نویس و التماس دعا

 1 نظر

تلنگر نوشتی به یاد مرگ..

27 اردیبهشت 1394 توسط معتکف


مامان از تو آشپزخونه داد زد: بیا شماره  خواهرت رو بگیر ببین کی میاد؟

ماهیتابه املت  رو با سینی اش , گذاشتم رو اپن آشپزخونه و ایستادم به شماره گرفتن.

گوشی رو که برداشت ,مشغول حال و احوال با خواهری شدیم که وسط حرف یهو بی هوا گفت: شنیدی آقای میم دیروز فوت شده؟

آقای میم همسایه چند خونه اون ورتر خونه قبلی مون بود که بابای خدا بیامرزم اصلا دل خوشی ازش نداشت چون  از دستش خیلی زخم زبون شنیده  و اذیت شده بود.

مامان تا متوجه شد آقای میم فوت شده شروع کرد به ناله و نفرین اش که خدا ازش نگذره و لعنت اش کنه که پیرمرد بیچاره  رو این قدر اذیت کرد و از این حرف ها.

بعد خداحافظی با آجی, ناخودآگاه شروع کردم به گفتن :خدا ازش بگذره, خدا رحمتش کنه و .. و گفتن اینکه :اگر میدونستم دیشب دفنش کردند حداقل یه زیارت عاشورا براش می خوندم.

مامان هم با عصبانیت نگام  کرد و گفت: برای بابات فاتحه بخون نه اون فلان فلان شده بهمان شده.

تو اتاق به نیابت آقای میم شروع کردم به سلام گفتن به امام حسین(ع) , بلکه به حرمت ارباب, خدا رحمت اش رو شامل حال اون کنه و بهش تخفیف در حساب بده.

به مادر حق می دادم بعد فوت بابا بیشتر از همیشه از آقای میم بدش بیاد.

اما ازون طرف هم می دونستم میت, بعد رفتن تو قبر مراحل سختی پیش رو داره و دستش از همه قلدربازی ها و منم منم کردن ها کوتاهه..

کمتر از بیست روز دیگه سالگرد فوت بابای خوشگلم در راهه.این هفته که رفتم سر خاک به بابایی میگم آقای میم هم اومده اون ور, اگه ممکنه حلالش کنه.

بابا دل بزرگی داره مطمئن ام  میبخشتش.

خدایا خودت بر همه ما آسون بگیر..


یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر, اقبل منی الیسیر و اعف عنی الکثیر, انک انت الغفور الرحیم …

 

 

 

 1 نظر
  • 1
  • 2
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

دست نوشته های یک طلبه بانو

اللهم ثبت قلبی علی دینک.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • مناسبت نوشت
  • یادداشت های عصر جمعه
  • دست نویس هایی در خلوت
  • اولین ها
  • و حضرت (ع) چنین فرمود
  • صرفا جهت تلنگر
  • نقل نوشته های یک حاج آقا
  • تولد یک پروانه
  • وقایع اتفاقیه
  • شعرنوشته های شخصی
  • مناجات نامه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس