یادداشت اول
«بسم الله الرحمن الرحیم»
این روزها گرم امتحانات میان ترم و تکمیل تحقیق های نصفه نیمه ایم با دوستان ..
دوران دانشجویی هم همین تب و تاب را داشتیم و ساعت سه نصف شب هم به قصد صورت شستن و چیزی خوردن بیدار می شدیم
چهر ه های خواب و بیدار را می شد در راهرو ها دید که گرم دست و پنجه نرم کردن با کتاب و جزو های درشت و لاغر بودند.
مزه امتحان ها هم به همین رنج های دسته جمعی خواب از سر اندازش است.
دیروز با دوستان حوزوی دور هم شستیم به مباحثه فرهنگی.عکس هایی هم به یادگار,به پاسداشت سال تحصیلی که دور هم بودیم با هم گرفتیم .
بعد هم رفتیم کلاس پایه چهارمی ها که دو تا از دوستان آن جا درس سخنرانی را باید ارائه می دادند.
نفر اول مسلط اما با یک ریتم واحد و بدون تنوع و خسته کننده سخنرانی کرد.
اما نفر دوم با زبان کردی .هرچند یه جاهایی هم به دلیل استرس نخ کلام از دستش دررفت اما من به شخصه از سخنرانی او بیشتر خوشم آمد.
استاد تذکرهایی در پایان به عنوان ایراد کار به دونفر داد که برایم جالب و مفید بود.
آجی طبق معمول زودتر از من رفته بود .با دوستان خداحافظی کردم و رهسپار خانه شدم.