دیروز در نمازخانه مدرسه علمیه ما, مراسم معارفه و تودیع مدیریت سابق و جدید مدرسه با حضور امام جمعه
استان,مدیر مدارس علمیه خواهران استان و چند نفر از مسئولین استان برگزار شد.
این که اصل خبر بود. ولی برای من جالب تر از این اتفاق, حواشی آن بود.اما حواشی ماجرا:
حاشیه نوشت اول: خانم هایی که به مراسم دعوت شده بودند با دیدن مسئولین و برخی از معلمین ما انگار برای
عید دیدنی آمده بودند,بس که با مهر و دوستی با هم احوالپرسی می کردند. ما که خوشمان آمد.
بی ربط نوشت اول: یکی از بچه ها عکس دوستان را کلیپ کرده و آورده بود با موبایل تقدیم بچه ها کند.
اما حیف که موسیقی دیپس دیپس ؛ رویش گذاشته بود که به آن چهر ه های محجبه نمی آمد.خلاصه به قول
استاد کلام,جمع ضدینی شده بود برای خودش. دلیل این امر را پرسیدم فرمود: موسیقی مناسب نداشتم.الله اعلم.
حاشیه نوشت دوم: یکی از مسئولین مدرسه فرمودند: فلانی جان, گزارش مراسم را ریز به ریز بنویس.
ما هم اطاعت امرکردیم و با مصیبت فراوان هی چادر محترم را در زوایای مختلف تنظیم می کردیم تا هم
خوش عکس و نامحسوس درعکس های مراسم بیفتیم و هم گزارش کار کامل نوشته شود.
حاشیه نوشت سوم: وقتی امام جمعه در حال تحویل تقدیر نامه های ارگان ها ی مختلف به مدیر سابق مان بود,
ما هم دنبال هر کدام از تقدیر نامه ها بغض مان می آمد تا نزدیک حلق مان, اما خدا رو شکر همه را یکی یکی
قورت دادیم ونگذاشتیم کسی از احساساتمان مطلع شود.
حاشیه نوشت چهارم : با معرفی مدیر کنونی توسط امام جمعه فهمیدیم که از تبار خانواده های قدیمی
و اصیل سادات در استان هستند.
حاشیه نوشت پنجم: پایان مراسم , عده ای از دوستان زحمت آب میوه و کیک های روی میز های عسلی را
بر ما مرتفع نمودند, اما بیرون که رفتیم با مشاهده مسئولین پذیرایی و ادامه کیک و آب میوه ها, به
رحمت بی کران خدا که همچنان در حال جاری شدن در حوزه بود,پی بردیم.
حاشیه نوشت ششم : در محوطه مرکزی حوزه صحنه هایی از اشک و لبخند جریان داشت, جلوی اتاق
پژوهش صحنه لبخند و تبریک و در آغوش گرفتن مدیر فعلی حوزه بودو اتاق مدیریت هم شاهد رفت و آمد گروهی
اساتید و بچه های طلبه بود که با باذوق داخل می شدند و با تأثر و گاه چشمانی خیس خارج می شدند.
حقیقتش خواستیم برویم یکی از آن هارا که با چشمانی خیس به فکر فرو رفته بود درآغوش بگیریم و
دلداری بدهیم , امااز ترس اینکه بغضمان شکوفاشودو و ضع را ضایع ترکنیم از انجام این عمل انسان دوستانه
انصراف دادیم.
حاشیه نوشت هفتم : به رسم ادب به مدیر جدید تبریک گفته و جمله ای متملقانه نثارشان کردیم. بعد هم
با دوستان به دفتر مدیریت رفتیم وعرض ادب و تشکر و تقدیر از مدیر محبوبمان نمودیم. هی هم لبمان را
گاز گرفتیم که اشک مان سرازیر نشود. .مدیر هم از ما طلب حلالیت نمود و گفت از همه ما راضی است و
سلامش را داد به غایبین برسانیم.
حاشیه نوشت هشتم: همه ملت شاد و خرم , به خانه هایشان رفتند و من ماندم با گزارش طولانی مراسم
که تا دم صلاه ظهر ما را دردفتر فرهنگی معطل کرد. هدیه این کار را هدیه به حضرت زهرا (س) نمودیم
(آخه ریاکاری تاکجا….)و رفتیم آن سمت خیابان به انتظار ماشین که با تفضلات الهی, راننده بدون اینکه
به بهانه گرمای هوا و مسافر نبودن با مادربست حساب کند, با کرایه معمول ما را به مقصد رساند و
این گونه بود که پس از پایان یک روز پر ماجرا دوباره به آغوش گرم خانواده برگشتیم.