تقدیرها درراهند...
کم کم به آستانه شب های قدر نزدیک می شویم.
از آن شب های خاص که هرکسی به اندازه بضاعت قلبی اش اتصال می گیرد و دعا به آسمان می فرستد به قصد اجابت شدن.
ازآن شب هایی که همه شکلها و رنگ های آدمیان کنار همند و زبان ها مشترک می شوند در فریاد زدن آفریدگار هستی .
وقتی که فرشته های آسمانی همنشین زمینیان می شوند و زمینیان بوی آسمان می گیرند به ندای بک یا الله…
دیگر غریب نیست هم نشین شدن حجاب های رنگ رنگ زنانه در محفل دعا از شدت هم آغوشی تنگاتنگ نیایش و اشک .
همه انگار با تمام نقص های ظاهر و باطن شان, در تلألؤ کامل ترین شب عاشقانه های عالم,رنگ و بوی ماه می گیرند.
و لب ها , همه, قرآن به دست خواندن کلمات ناشنیده اند از شدت هیجان بندگی کردن.
دست های دلم از حالا,بالاگرفته است خواستن های ناتمامش را از شش جهت هستی …
باید در تدارک خواستن های بهتری در این شب های تا سحر, استجابت باشم.