دست نوشته های یک طلبه بانو

ما بی تو خسته ایم , تو بی ما چگونه ای ...
  • تماس  

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است ...

17 آذر 1395 توسط معتکف

 

کلاس تموم شد و بعد از  اقامه نماز ظهر و عصر با فرزانه جون تو حیاط ایستادیم تا شوهرش بیاد دنبالمون. 

شوهر فرزانه جون سرویس مدرسه من و دو تای دیگه از بچه هاست .این چند روز که نساء و لیلی رفتن اردوی قم , کل صندلی عقب رو مثل رییس جمهور ها در انحصار خودم گرفتم.

صبح , شوهر فرزانه جون که میاد دنبالمون رادیو رو میذاره رو موج رادیو قرآن.تا برسیم مدرسه چند تا آیه قرآن یا حرف و حدیث معنوی تو اعماق دلمون شناور میشه و فرو نشست میکنه و واسه شروع روزمون خیلی حس خوبی بهمون می ده .

فرزانه از کنار در حیاط اشاره کرد که شوهرش اومده . چادرم رو به خودم پیچیدم و مقنعه ام رو مرتب کردم و رفتیم نشستیم تو ماشین.

مثل همیشه رو موج رادیو قرآن بود .داشت سوره طارق می خوند .چشم هامو بستم. بعد از چند ساعت خستگی مطالب درسی , دلم فقط میخاست صدای خدا رو بشنوم .

و السما و الطارق همه ماشین رو ..همه جاده پر ترافیک رو ..همه آسمان رو گرفته بود . 

چشم هامو بستم به شنیدن کلمات خدا در  جهانی که  در حال التذاذ بود ..قاری همچنان میخاند :..إن کل نفس لما علیها حافظ...

 6 نظر

جو نوشته ای در ماه مبارک

10 تیر 1394 توسط معتکف

 



یکی از خواص  عجیب ماه مبارک رمضان تمایل عجیب جمعی به انجام امور معنوی است ..

حتی بر خلاف سایر ماه ها چه بسا تظاهربه دین داری هم کثرت می یابد.حتی این تظاهر هم عمل حسنه ای

به نظر می آید که غالبا از احترام به ماه مبارک و هیبت این ماه سرچشمه می گیرد( گرچه ما جنبه ریاکارانه بودن

عمل را هم محتمل می دانیم که باز بهتر از تظاهر به عدم دین داری با نیت خالصانه است!!..).

غرض از عرض این مطالب, اشاره به برگزاری دسته های بزر گ جمع خوانی قرآن کریم است که در ماه مبارک,

شورو حرارت بیشتری از سایر ماه ها دارد.

با خودم فکر می کنم , ماه رمضان می تواند با این ظرفیت روحی که در انسان ایجاد می کند,آغاز یک تصمیم

معنوی و مبارک برای بقیه ایام پیش رو باشد وآن تصمیم انس جدی تر با کلام الهی است که راهنمای صراط

مستقیم هدایت بشر است.

از سر جو گیری هم که باشد تاتنور داغ است باید نان  را چسباند و بهانه دست نفس محترمه نداد

که این جور وقت ها فقط اصل غافلگیری نفس در لحظه, بهتر می تواند اموراین چنینی را پیش ببرد.

با خود می گویم :روزی حداقل یک صفحه قرآن خواندن نه توانی چندانی از آدم می برد و نه زمان چندانی..

خدایا, تا هست از این جو ها و جو گیری ها  باشد و از این حالگیری های از نفس خود مطمئنه ی نفس اماره ….

 نظر دهید »

آن روزهای روشن دخترانه ..

08 تیر 1394 توسط معتکف

 

 


در زندگی روزهایی هست که حال آدم سر جای خودش نیست.

دلت می خواهد بروی وسط یک دشت بزرگ و پر از گل های ریز زرد و سرخ و دراز به دراز بیفتی زمین به نگاه کردن خیره

پرواز پرنده ها و پروانه ها و دیگر هیچ..

هی چشم هایت را ببندی و نفس عمیق بکشی به شنیدن  صدای درهم آب رودخانه و  گندم زارهای مجاور و دیگر هیچ..

هی بو بکشی عطر چمن های درهم و گل های وحشی و دیگر هیچ..

هی بپیچی به دور خودت لباس پر چین قرمز گلدارت  را و بچرخی و بچرخی میانه پروانه های تازه بالغ شده و دیگر هیچ..

هی دراز بکشی به دیدن خواب های رنگی بعد از ظهر, زیر سایه آن درخت پیر هزاران ساله و دیگر هیچ.

بعد باران ببرد به نم نم معطری از خنکا و بیدارت کند به دویدن و خندیدن و سرمست خیس شدن …

گاهی خوب است آدم وسط شلوغی دلهره ها و ترس ها و دغدغه ها کمی در خلوت خیال, پناه ببرد به تجسم

دوباره همه این تصویرهای  روشن دخترانه و دیگر هیچ..

 

 3 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

دست نوشته های یک طلبه بانو

اللهم ثبت قلبی علی دینک.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • مناسبت نوشت
  • یادداشت های عصر جمعه
  • دست نویس هایی در خلوت
  • اولین ها
  • و حضرت (ع) چنین فرمود
  • صرفا جهت تلنگر
  • نقل نوشته های یک حاج آقا
  • تولد یک پروانه
  • وقایع اتفاقیه
  • شعرنوشته های شخصی
  • مناجات نامه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس