دست نوشته های یک طلبه بانو

ما بی تو خسته ایم , تو بی ما چگونه ای ...
  • تماس  

خجالت نوشت ...آرزو نوشت

06 خرداد 1394 توسط معتکف

 

 

گاهی فکر می کنم  اصلا می شود بی منت اهل بیت (ع) هم نان و آب از گلو پایین برد یا نه!

هر گیر و گرفتاری زندگی ام را که نگاه می کنم می بینم با گوشه نگاه یکی از شاهزادگان این بارگاه , به خیر گذشته است .

اصلا انگار از همان اول زندگی ام نگاه دوخته اند به ایستادن و بلند شدن و افتادن و خندیدن و گریستن ام تا

هر جای کار, به کارد و استخوان رسید بدوند و بیایند جلو , آغوش باز کنند به بغل کردن  ترس ها و بغض های یواشکی ام ..

نه این که فقط من در آغوش مهربانی این خانواده ایستاده در ابتدای تاریخ , باشم که سند این دلبری ها  در دل

پر فراز و نشیب هر بچه شیعه مضطر شده ای ثبت است,  به گواه مهر سلطنتی عشق.

از دور می ایستم و خودم را نگاه می کنم در مقابل درب خانه شان, در تمام این سال های از دست رفته.

چه قد رفته ام و برگشته ام از مسیر  کربلا و مشهد و آن بیابان بی نام و نشان …

بیابانی به وسعت انتظاری وسعت یافته از بی تفاوتی  منتظران…

دلم این روزها به جای بیابان ,خیابان نزدیک حرم می خواهد . نزدیک به حرم  پنهان مادر گم شده در تاریخ ام..

که شلوغ باشد از ازدحام آدم ها ..

که ایستاده باشند روی نوک پنجه تا فقط تو را ببینند

که ایستاده ای به بلندای تاریخ  تنهایی ات 

روی تپه های بلند حجاز

به گفتن بانگ بلند : أنا بقیه الله الاعظم…


 



 2 نظر

خانوم شما چرا طلبه شدی؟

02 خرداد 1394 توسط معتکف

 

یادم می آید روز اولی که وارد کلاس درس حوزه شدیم , همان ابتدای هم صحبتی استاد با بچه ها ,

حرف از این مسئله به میان آمد که ما با چه هدفی وارد حوزه شده ایم؟

خب جواب ها بر حسب سن و سال و شخصیت دوستان, متفاوت بود.یکی برای بهتر  شدن اخلاقش

آمده بود,دیگری برای اینکه بچه هایش را بهتر تربیت کند, آن یکی برای خوش اخلاقی با همسرش

آمده بود و بغل دستی به اجبار پدر و مادرش.من هم دلیل اصلی ام پیدا کردن معنویتی بود که در

دانشگاه , آن طور که خواستم پیدایش نکردم.خلاصه نتیجه این شد که غالب نیت ها جز چند نفر,

برای رشد معنوی و اخلاقی بود.اما میزان این رشد را باید در طول زمان در می یافتیم, به قول استاد,

از این به بعد چه خوشمان می آمد و چه نمی آمد همه ما را به چشم طلبه می دیدند و کم ترین کج خلقی مان

به پای  مذهب و مذهبیون نوشته می شد.

بعضی از بچه ها همان ترم اول به دلیل تاب نیاوردن فضای خاص حوزه و شاید همین محدودیت ها

انصراف دادند که طبق سخن استاد اتفاقی معمول بود.

 روزهای اول حوزه رفتن, که گاه به دلیلی از کسی یاچیزی دلخور می شدم و از کوره در می رفتم

سریع مورد سرزنش واقع می شدم که : نچ نچ …خیر سرت مثلا طلبه ای!

از اینکه یک روزه به مقام پیامبری رسیده بودم و باید از تمام رذایل اخلاقی پاک می شدم و فضایل

اخلاقی ام به شکل چشمگیری رشد می کرد,حس چندان خوبی نداشتم. این نوع نگاه خانواده و

جامعه و دوستان به نام طلبگی ام و   یک روزه به  مرا به مقام عصمت نائل گرداندن این جمع شریف,

گاهی مرا از اینکه طلبه شده بودم پشیمان می کرد.

اما فکر کردن به قداست این مکان و عنوان , وسوسه ادامه دادن راه را در من زنده می کرد و از

انصراف , منصرفم می کرد.

حالا که فکر می کنم می بینم خیلی هم بد نشده است تن دادن به این قداست های اجباری

دوستان به بنده عاصی خداوند.شاید این استجابت همان شعر زیبا باشد که :

 

ما را به جبر هم که شده سر به زیرکن                    خیری ندیده ایم از این اختیارها

 

 

 9 نظر

شب نشینی با خدا زیر یک سقف

01 خرداد 1394 توسط معتکف

 

 

 ماه شعبان همسایه دیوار به دیوار و برادر تنی ماه رمضان است یک جورهایی؛ از بس که در توصیف روزه و نماز و عبادتش ائمه سخن گفته اند.

بدجوری هم وسوسه انگیز است ثواب های اعمال مستحبی این ماه که برویم سمت خدا جهت معاشقه و دل بری ..

یه طوری که نا اهلش نشنود می گویم: یک بار نیمه شب که همه خوابند بیدار شو و توی همان رختخواب در حالی که دراز کشیده ای ,

سری به  مفاتیح الجنان موبایلت بزن یا کتاب چه دعا را بگیر زیر نور ماه ویواشکی ,قسمت مناجات شعبانیه اش را پیدا کن و شروع کن

یواشکی تر به زمزمه کردن.

نمی گویم همان شب اول یهو خودت را در طبقات فوقانی عرش میبینی..

اما کم کم اش این است که یه جوریت می شود.

یه جور عجیب غریب..

بسته به پاکی روحت این عجیب غریبگی بیشتر هم می شود. نمی توانم توصیف کنم چه جوری است , چون هرکس با خدا یه طوری خط می گیرد.

من که  خیلی وقت نیست  از دوران جاهلیت ام هجرت کرده ام ؛ به اندازه راه رفتن ام با حرف های خدا  در  این ایام طلبگی , مزه اش کرده ام.

اما خب همیشه تلخی حسرت از غفلت هام مثل یه داغ بر دلم می ماند و تا یوم الحسرت آن ور عالم هم, با خودم نگه اش می دارم.

با خودم عهد کرده ام گوش شیطان کر,  امسال تمام ایام ماه شعبان را هر صبح مناجات شعبانیه بخونم به عقده تمام سالهایی که از این

مناجات فقط اسمی شنیده بودم و لذت درکش مال از ما بهتران بود..

به خدا حیف است که طلبه باشی و این ماه شعبانی مفت از دستت برود.

نمی گویم تمام اعمال ماه شعبان؛ اما خداوکیلی این مناجات شعبانیه را یک بارهم شده با تمام دلت,  آن هم در خلوت که اثرش بیشتر است تجربه کن.

مطمئن باش دست خالی برت نمی گرداند.

فقط بی زحمت نشستی پای بساط این دعای دلبرانه, حتما برای فرج امام زمان (عج) هم دعا کن که دیگر واقعا اوضاع جهان دارد بی وجود

او کشنده می شود.

التماس دعای زیاد…

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

دست نوشته های یک طلبه بانو

اللهم ثبت قلبی علی دینک.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • مناسبت نوشت
  • یادداشت های عصر جمعه
  • دست نویس هایی در خلوت
  • اولین ها
  • و حضرت (ع) چنین فرمود
  • صرفا جهت تلنگر
  • نقل نوشته های یک حاج آقا
  • تولد یک پروانه
  • وقایع اتفاقیه
  • شعرنوشته های شخصی
  • مناجات نامه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس