دست نوشته های یک طلبه بانو

ما بی تو خسته ایم , تو بی ما چگونه ای ...
  • تماس  

یک عاشقانه ساده

25 تیر 1396 توسط معتکف

 

همه اش را  وقت کم می آورم.

همه زندگی را از تولدم جمع کنم تا لحظه ای که سرویس مرگ بیاید دنبالم و مرا هم به سمت تو رهسپار کندهمه اش را وقت کم  می آورم.

همه اش عطش دارم خلوتی گیر بیاورم گوشه ای فارغ از همه عالم و آدم و مشکلات و شکلات هایش بنشینم  و

حرف زدن تو را لابه لای کلمات قرآن ات دنبال کنم و هی بغض کنم از شکل حرف زدن ات که حتی غضبت هم از سر دوست داشتن است.

به قول آن عالم دینی آدم از هر مخلوقی بترسد از او متنفر می شود و فرار می کند از او. فرق ترس از خالق این است که هرچه بیشتر ازاو بترسی بیشتر خاطرخواهش میشوی.خدایا من خیلی ترسیده ام که این همه دلم غش می رود برایت .

چه قد خوب است هروقت هوس کنم پیشم هستی .هی پیشم هستی هی پیشت هستم .هی پیش همیم.

ای قربان حرف زدنت  که هی دلم تنگش می شود.بروم قرآنمان را بیاورم باز هم تو برایم حرف بزنی باز هم من

بغض کنم از حرف زدنت و با هم کیف با هم بودنمان را ببریم.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: دست نویس هایی در خلوت لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

دست نوشته های یک طلبه بانو

اللهم ثبت قلبی علی دینک.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • مناسبت نوشت
  • یادداشت های عصر جمعه
  • دست نویس هایی در خلوت
  • اولین ها
  • و حضرت (ع) چنین فرمود
  • صرفا جهت تلنگر
  • نقل نوشته های یک حاج آقا
  • تولد یک پروانه
  • وقایع اتفاقیه
  • شعرنوشته های شخصی
  • مناجات نامه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس