دست نوشته های یک طلبه بانو

ما بی تو خسته ایم , تو بی ما چگونه ای ...
  • تماس  

به بهانه بدرقه آخرین روز ماه رجب

29 اردیبهشت 1394 توسط معتکف

 

امروز آخرین روز ماه زیبای رجب است.

راستش را بخواهم بگویم در تمام سال هایی که تاکنون پشت سر نهاده ام , امسال اولین سالی بود که معنویت ماه رجب را در حد بضاعتم درک کردم.

شاید به خاطر حال و هوای حوزه باشد, شاید هم به قول رفقا گفتنی از دعای صاحب خانه که دوسال است مهمان خانه اش هستیم.

خوش به حال کسانی که در این ماه, حکم آزادی از زندان گناهانشان را گرفتند و کسانی که نامشان در لیست قبیله رجبیون ثبت شد.

خوش به حال توبه کنندگانی که ماه رجب, بغل خدا را سفت چسبیدند و مصمم شدند هرگز ازآن آغوش, جدا نشوند.

خوش به حال هرکس که ماه رجب, شروع تمرین عاشقانه هایش با خدا شد.

 با همه این اوصاف, ماه رجب با همه زیبایی ها و شب های خوش راز و نیازش, امروز  تمام می شود و فردا  به فضل خداوند به آغوش پرمهر ماه شعبان وارد می شویم.

ماهی که پر از اعیاد مبارک و خوشی های دلچسب از تولد خاندان اهل بیت (ع) است.

سی روز شمارش معکوس است تا به تدریج گره از دست و پای دل در بند در دنیا بگشاییم و با سبکبالی در ماه مهمانی پروردگار وارد شویم.

خدا کند عمر کفاف بدهد و حتی شده یک روز از ماه رمضان را باز هم تجربه کنیم که هر لحظه اش به سالی می ارزد.


 

 

 7 نظر

اولین بسمله

29 اردیبهشت 1394 توسط معتکف


موقعی که حضرت آدم از بهشت بیرون می آمد, کلمه طیبه «بسم الله الرحمن الرحیم» به زبان آورد, جبرئیل گفت:

ای آدم کلمه بزرگی گفتی, صبر کن شاید خدا تو را رحم کند.

ندا رسید: ای جبرئیل رحم من کم نیست, اگر امروز او را رحمی کرده باشم, بریک نفر کرده ام؛ ولی فردا آدم روی بر

بهشت نهد و هزاران عاصی از فرزندان همراه داشته باشد, آن وقت بر ایشان رحم کنم تا وسعت رحمت من آشکار

شود.

اولین جایی که خدای متعال, حضرت آدم را در آن فرود آورد, منطقه دحناء بود از سرزمین هند.


برگرفته از کتاب(پیدایش اولین ها/ عمران علیزاده).

 4 نظر

تلنگر نوشتی به یاد مرگ..

27 اردیبهشت 1394 توسط معتکف


مامان از تو آشپزخونه داد زد: بیا شماره  خواهرت رو بگیر ببین کی میاد؟

ماهیتابه املت  رو با سینی اش , گذاشتم رو اپن آشپزخونه و ایستادم به شماره گرفتن.

گوشی رو که برداشت ,مشغول حال و احوال با خواهری شدیم که وسط حرف یهو بی هوا گفت: شنیدی آقای میم دیروز فوت شده؟

آقای میم همسایه چند خونه اون ورتر خونه قبلی مون بود که بابای خدا بیامرزم اصلا دل خوشی ازش نداشت چون  از دستش خیلی زخم زبون شنیده  و اذیت شده بود.

مامان تا متوجه شد آقای میم فوت شده شروع کرد به ناله و نفرین اش که خدا ازش نگذره و لعنت اش کنه که پیرمرد بیچاره  رو این قدر اذیت کرد و از این حرف ها.

بعد خداحافظی با آجی, ناخودآگاه شروع کردم به گفتن :خدا ازش بگذره, خدا رحمتش کنه و .. و گفتن اینکه :اگر میدونستم دیشب دفنش کردند حداقل یه زیارت عاشورا براش می خوندم.

مامان هم با عصبانیت نگام  کرد و گفت: برای بابات فاتحه بخون نه اون فلان فلان شده بهمان شده.

تو اتاق به نیابت آقای میم شروع کردم به سلام گفتن به امام حسین(ع) , بلکه به حرمت ارباب, خدا رحمت اش رو شامل حال اون کنه و بهش تخفیف در حساب بده.

به مادر حق می دادم بعد فوت بابا بیشتر از همیشه از آقای میم بدش بیاد.

اما ازون طرف هم می دونستم میت, بعد رفتن تو قبر مراحل سختی پیش رو داره و دستش از همه قلدربازی ها و منم منم کردن ها کوتاهه..

کمتر از بیست روز دیگه سالگرد فوت بابای خوشگلم در راهه.این هفته که رفتم سر خاک به بابایی میگم آقای میم هم اومده اون ور, اگه ممکنه حلالش کنه.

بابا دل بزرگی داره مطمئن ام  میبخشتش.

خدایا خودت بر همه ما آسون بگیر..


یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر, اقبل منی الیسیر و اعف عنی الکثیر, انک انت الغفور الرحیم …

 

 

 

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 15
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

دست نوشته های یک طلبه بانو

اللهم ثبت قلبی علی دینک.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • مناسبت نوشت
  • یادداشت های عصر جمعه
  • دست نویس هایی در خلوت
  • اولین ها
  • و حضرت (ع) چنین فرمود
  • صرفا جهت تلنگر
  • نقل نوشته های یک حاج آقا
  • تولد یک پروانه
  • وقایع اتفاقیه
  • شعرنوشته های شخصی
  • مناجات نامه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس