دست نوشته های یک طلبه بانو

ما بی تو خسته ایم , تو بی ما چگونه ای ...
  • تماس  

آخرین فرستاده دنیا

26 اردیبهشت 1394 توسط معتکف

امروز به روایت تاریخ , روز بعثت پیامبر گرامی اسلام (ص) است .

روزی که عالم, تجربه شنیدن اولین پیام وحی به آخرین فرستاده الهی را تجربه کرد.

فکر میکنم که پیامبر(ص) با شنیدن رسالتی که می رفت تا آخرین پازل های کتاب تکامل بشر را کامل کند, چه حالی داشت .

درک اینکه بار مسئولیت آخرین دین خداوند, بر دوش نحیف و قلب زلال مردی  امی, سنگینی کند چندان ساده نیست.

امروز به بی قراری های پیامبر(ص) در آن روز عجیب فکر میکنم. و به حاصل آن  بی قراری ها و رنج های عظیم در التهابی که  امروزبه جان کشورهای عرب انداخته است.

فکر می کنم که از کدام نقطه تاریخ نظاره گر اذان بلال ها از گوشه گوشه عالم است .

و به در هم پیچیدن شگفت انگیز جهان ظلم در سایه کلمات پیامبرانه اش  در جهان درگیر در خون و قیام در جنگ نابرابر ابوسفیان ها و عمار و یاسر ها می اندیشم.

گویا جهان می رود تا آخرین تکه های پازل هدف بعثت را هم کنار هم بچیند.

صدای سوارهایی از گوشه گوشه عالم به گوش می رسد..

انگار همه شان به سمت سرزمین پیامبر(ص) در حرکت اند

  اتفاقات به طرز عجیبی در عالم با هم هماهنگ اند و انگار خبر می دهند که تا شنیدن صدایی که  وعده داده شده چیزی نمانده است.

 

 

 

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: مناسبت نوشت لینک ثابت

نظر از: رحیمی [عضو] 
  • محدثه بروجرد

با سلام
عاشقانه اي براي پيامبر صلی الله علیه

تا شب بي‌پناه پيدا شد
نوري از گرد راه پيدا شد
پرده‌ها ابرها كه پس رفتند
طاق ابروي ماه پيدا شد
بين بيراهه‌هاي سردرگم
ناگهان شاهراه پيدا شد
سنگ بودند چشم‌ها ناگاه
جذبه‌ي آن نگاه پيدا شد
ماه من لحظه‌اي غروب نكرد
گاه پنهان و گاه پيدا شد
بانگ لولاك در جهان پيچيد
چرخه‌ي سال و ماه پيدا شد
شعر جاري شد و تبسّم كرد
آسمان با زمين تكلّم كرد
چشم در اشتياق و حيرت سوخت
سايه آتش گرفت و ظلمت سوخت
قلب دريا به هاي‌وهو افتاد
آسمان در بگومگو افتاد
برف‌ها قطره‌قطره آب شدند
چشمه‌ها چشمه‌ي شتاب شدند
درّه‌ها از ترانه سر رفتند
رودها عاشقانه‌تر رفتند
سنگ‌ها رشته رشته كوه شدند
سركشيدند و باشكوه شدند
گيسوانش كه شد رها در باد
جنگل آغاز شد به راه افتاد
آسمان‌ها پر از طلوع شدند
قصه‌هاي ازل شروع شدند
ماه آغاز قصه تنها بود
گاه پنهان و گاه پيدا بود
ماه من لحظه‌اي غروب نكرد
اگر اينجا نبود آنجا بود
حسن يوسف شكفته در رويش
بر لبانش دم مسيحا بود
چشم‌هايش پر از صداقت صبح
گيسويش داستان يلدا بود
سينه‌اش موج‌موج اقيانوس
قلب او قطره قطره دريا بود
آيه آيه بشارت توحيد
معني لااله‌الا بود
با لب جبرييل صحبت كد
سايه‌ها را به نور دعوت كرد

محمد حسين صفاريان

1394/02/27 @ 21:43


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

دست نوشته های یک طلبه بانو

اللهم ثبت قلبی علی دینک.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • مناسبت نوشت
  • یادداشت های عصر جمعه
  • دست نویس هایی در خلوت
  • اولین ها
  • و حضرت (ع) چنین فرمود
  • صرفا جهت تلنگر
  • نقل نوشته های یک حاج آقا
  • تولد یک پروانه
  • وقایع اتفاقیه
  • شعرنوشته های شخصی
  • مناجات نامه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس